يكي ديگر از تفاوتهاي ارزشي دو نظام، در مصرف مال و سرمايه است. مثلاً يك مسلمان بر اساس قوانين اقتصادي اسلام، در «مصرف»، الگوهاي خاص خود را دارد و براي لذت بردن هرچه بيشتر تحريکات مادي را، اساس کار قرار نميدهد، بلکه براساس ارزشهاي مذهبي سعي ميکند تا صرفهجويي، ايثار و مساوات را در جامعه رواج دهد. اما از منظر كارشناسان اقتصادي غرب، اين يك مانع اقتصادي است؛ چرا كه سبب ميشود ساختارها (ماشينهاي اقتصادي از نظر نيروي انساني) درست کار نکنند. از اين منظر، اگر سعي شود كه دغدغههای مادي براي مردم اصل نباشد و از لذت جوييهاي مداوم نهي شوند، مانع بزرگي بر سر راه توسعهي اقتصادي به وجود میآید.
در نظام سرمايهداري، چون طبقات محروم، تحقير ميشوند، لذا همواره احساس میکنند که باید از تحقير خود جلوگيري كنند؛ پس تلاش بيشتري ميکنند. اما زماني که مساوات در ميانشان برقرار باشد و تحقيري در كار نباشد، آنها تحريک نميشوند از نظر اقتصادي، منضبط عمل کنند و اين، يک مانع براي پيشبرد ساختارهاي اقتصادي است.
همچنين در اين نظام (سرمايهداري)، هنگامي كه خود نماييهاي زنان و مردان براي تحريک نيازهاي جنسيِ يكديگر، آزاد گذاشته ميشود و حتي براي ساعات تفريح، اجازه ايجاد مراکز رسمي (مثلاً محلي براي دانسينگ) داده ميشود تا مردم بتوانند بعد از زمان اشتغالشان به آنجا بروند، در واقع به افزايش ضريب ارضاي جنسي كمك شده است. ضريب در ارضا، به معناي تشديد آن است و اين تشديد تا سطحي هست که مثلاً رقصهاي دکمهباز را براي شدت يافتن حرص در امور جنسي درست ميكنند و به تبع آن، انگيزه دستيابي به لذات مادي هم، شدت بیشتری پيدا ميکند. آنگاه اين انگيزههاي شدت يافته، به تحرک و انضباط اقتصادي مشروط ميشود، نه آنكه اقتصاد، وسيلهاي براي خوشگذرانيهای بيشتر که دائماً نیز افزايش پيدا کند باشد. در حقيقت اين امر انگيزهاي براي توليد کمّي وکيفي هرچه بيشتر و به دنبال آن، اقتصاد پيشرفتهتر ميشود. اين مسأله در واقع به صورت يك فرهنگ در اقتصاد در ميآيد؛ فرهنگي که در اقتصاد سرمايهداري، «اصل» است.
اما در مقابل، در ارزشهاي اسلامي، حتي اجازه بيرون بودن موي سر زن هم داده نشده است، هرگونه تبرّجي که منتهي به تحريک بیشتر نياز جنسي شود؛ ممنوع است و عادت به نظر بازي و چشم چراني، منفي انگاشته شده، در نتيجه عدم آزادي در تحريکات جنسي، يک مانع ديگر براي رشد اقتصادي است. پس بنابر انگارههاي نظام سرمايهداري، اقتصاد در نظام اسلامي دچار خمودي و عقب ماندگي است.
مانع ديگر، محدود كردن ميل رياست طلبي در اخلاق پرورشي اسلام و در مقابل، بزرگ شمردن مسئولّيت و خدمت در اين نظام است. يعني در آموزههاي اسلامي، کسي که رياست طلبي برايش اصل باشد، تحقير ميشود. ولي نظام سرمايه داري، نيل به رياست را به صورت يک سیستم و سازمان در آورد، بستر پرورش رياست طلبي را نيز ايجاد ميكند. در حالي كه اسلام اين اعتقاد را كه، برتري جويي، و رياستطلبي، براي مديريت نقش اصلي را ایفا میکند، نميپذيرد.
بنابراين، ديدگاه اول، نظام ارزشي اسلام را مانعي براي رشد اقتصادي ميداند؛ مثلاً در این نظام، منكوب كردن احساسات رياست طلبانه، نيازهاي جنسي و نيز نيازهاي مصرفي، موانعي بر سر راه رشد نظام اقتصادي است.
امّا ديدگاه دوم كه دقيقاً مخالف ديدگاه اول (سرمايه داري) است، بيان ميکند كه در نظام سرمایهداری الگوي اداره جامعه، الگوي کلان و مدل سازمان برنامه، ساختارهاي گردش اعتبارات بانکي، ساختارها و مدل الگوي توليد، توزيع و مصرف، چه در شکل خُرد آن مانند شرکتها و بنگاههايي که به صورت موضوعي فعاليت ميكنند و چه در شکل کلان آن مانند گروههاي بزرگ اقتصادي كه نسبت به هم سنجيده ميشوند و امتيازات کمّي يا کيفي خاصّي به آنها تخصيص داده ميشود، در كلّ، نه نظامشان با نظام انگيزشهاي مذهبي سازگار است و نه ديد کارشناسياي كه اينها را مطالعه، ارزيابي و برنامه ريزي ميکند.
اما اگر نظام ارزشي اسلام، پايه ايجاد ساختارها باشد ـ يعني انگيزش مذهبي اساس تحرک اقتصادي، و اقتصاد، وسيلة آخرت باشد ـ ديگر نيازي به اجراي مدلهاي ارائه شده توسط نظام سرمايه داري نيست. به عنوان نمونه، سالانه حدود 20ميليون نفر به زيارت حضرت امام رضا (عليه السلام) ميروند؛ يا مثلاً در سراسر کشور، حدود 10 ميليارد تومان پول نذر حضرت امام رضا (ع) و امامزادهها ميشود و در سال چيزي بيش از سي ميليارد تومان هزينه براي حوزههاي علميه ميدهند؛ همچنين بيش از ده ميليارد تومان خرج عزاداريها در ايام محرم، صفر و ماه مبارک رمضان ميکنند. حال اگر اين انگيزهها، سازماندهي و هدفمند شوند و به عنوان سرمايهاي كلان به كار گرفته شوند، آنگاه آيا کارشناساني كه انگيزش مادي را اصل قرار ميدهند، باز هم میگویند دين مانع پيشرفت توليد است؟ بنابراين در فرهنگ مردم ايران و يا به طور كلّي مسلمانان، ميتوان انگيزشهاي مذهبي را به عنوان «اصل» و زيربناي اقتصاد قرار داد و «الگوهاي کارشناسي» سرمايهداري را به عنوان مانع ذکر کرد. با اين حساب، ديدگاه دوم، موانع رشد اقتصاد را الگوها و تفكرات کارشناسي مادي ميداند.
بنابراين، اين دو نظر مقابل يکديگر هستند و لذا بايد يک الگوي کارشناسي اسلامي ايجاد شود كه بر پايه آن، ساختارهاي اقتصادي اسلام را به وجود آورد تا بتوان از اين رهگذر، مديريت اقتصادي و مهندسي طرح را در توليد سخت افزارهاي متناسب تعريف كرد. به اين معنا كه بايد ابزارها و کارخانهها را در سه سطح متمرکز، نيمه متمرکز و کارگاهي تعريف كرد تا مشخص شود چه صنعتي و در چه مقياسِ توليديای بايد دولتي و متمرکز، چه صنعتي با چه مقياسي بايد نيمه خصوصي و وقفي و چه صنعتي با چه مقياسي بايد به شکل کارگاهي باشد. الگوي نرم افزاري، يعني مديريت اقتصادي نيز باید براساس انگيزش اقتصاد اسلامي، «الگويِ سفارشاتِ طرحِ توليد» را معين كرده و مهندسي طرح توليد را به دست گيرد. بر اين پايه، نظام اقتصادي كشورهاي اسلامي، که ارزشها را مانع پیشرفت ميداند و سعي دارد در مقابل ارزشها بايستد، تغيير كرده و به شكل نظام خاص متناسب با اين كشورها در ميآيد.
2.موانع اشتغال از ديدگاه سرمايهداري و اسلام
پس از بررسي موانع ساختاري اقتصاد، اكنون به موضوع «اشتغال» به عنوان يكي از معضلات اقتصادي ميپردازيم. مشكل «اشتغال» از مسايلي است که در دوران خمود، کم کاري و بروز مشكلات اقتصادي به وجود ميآيد و در دوران رونق، این مشکل خود به خود حل ميشود؛ البته در صورتي كه الگوي ادارة اقتصادي براساس انگيزش مذهبي باشد نه مادي.
اگر قرار باشد بر اساس نظام سرمايهداري، براي دانش آموختگان ايجاد اشتغال كرد، ميتوان اعتبارات (پول) اشتغالزاييِ آنها را چه از بخش خصوصي (شرکتها) و چه از مجامع بين المللي (مانند صندوق بين المللي پول و بانک جهاني) تأمين كرد. لکن کميسيون عمران سازمان ملل، طرح و پروژهاي را موفق ميداند که انگيزشها را براساس نظام سرمايه داري سامان بدهد. بنابراين دادن ابزار و اعتبار (پول) را مشروط به انگيزش ماديِ نظام سرمايه داري ميکند؛ يعني تأمين اعتبارات، مشروط به کنار گذاشته شدنِ ارزشهاي اسلامي ميشود. از اين جهت، نظام ارزشي اسلامي، مانع اشتغال قلمداد ميگردد.
ولي بر اساس نظام اقتصادي اسلام، ميتوان از طريق ارزشهاي مذهبي ايجاد انگيزه كرد و راندمان بهتري (يعني قدرت توليد کالا را بيشتر از مناطقي که انگيزش را «سرمايه داري» قرار ميدهند، ايجاد كرد) به وجود آورد، و از تمرکز پول و ثروت در دست بخش خصوصي و عده معدودي از افراد جامعه جلوگيري كرده و آن را به شكل وقف تغيير داد. اوقاف، نه دولتي محض است، مانند آنچه در سيستمهاي متمرکز دولتي و سوسياليستي وجود دارد، و نه خصوصي است، بلكه انگيزة مذهبي در آن اصل است. «انسان وقف کننده» در کنار «ابزار وقف» قرار ميگيرد. انسان وقف کننده، انسان آرمانگرا و ايثارگري است که نظامِ پرورشي اسلام، او را پرورش ميدهد؛ مثل انسانهايي که در جبهه حاضرند به شهادت برسند و لذا در هر جبههاي حاضر به خدمت و تلاشگري است ولي نه با انگيزة نفع شخصي؛ بلکه براي وجوهی از مذهب که نسبت به آنها شيفتگي دارد، کار ميکند. اگر با اين رويكرد، الگوي متناسب طراحي گردد، اولاً: راندمان توليد بالاتر ميرود و ثانياً: نحوة انتقال و توزيع ثروت را ميتوان عوض كرد. مثلاً ميتوان ابزارهاي انتقال يا همان تخصيص منابع (منابع اعتباري، طبيعي و دولتي) را به اوقاف واگذار كرد؛ البته نه در شکل و مديريت فعلي اوقاف، بلکه در شكل مديريت آرمانيِ ديني؛ شبيه كاري كه مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) انجام ميداد؛ ايشان با دست خود، چاه حفر میگردد و آن را براي فقرا وقف ميكردند.
به طور کلي، اگر هر شخصي براي آرمانش کار کند و در كارش ايثار داشته باشد، مشکلِ اشتغال نيز حل ميشود و ديگر نيازي به وامداري نسبت به نظام سرمايه داري جهاني نخواهد بود.
منبع: بانک توسعه اسلامی اطلاعات،
:: موضوعات مرتبط:
سيد منيرالدين حسيني الهاشمي ,
,
:: بازدید از این مطلب : 709
|
امتیاز مطلب : 223
|
تعداد امتیازدهندگان : 58
|
مجموع امتیاز : 58